عالمی که عزرائیل را دید ونترسید
آیت الله آقای حاج سیداحمد خوانساری در دوران زندگی خیلی سختی کشیده بود. و داغ چند فرزند دیده بود.
وارث: داستان آموزنده و شنیدنی نقل از حضرت آیت الله العظمی اراکی رحمة الله علیه که در ادامه به آن اشاره می کنیم:
آیت الله آقای حاج سیداحمد خوانساری در دوران زندگی خیلی سختی کشیده بود. مدتها دل درد داشت، داغ چند فرزند دیده بود، در یک جا نیز سکونت نداشت. مدتی در خوانسار، مدتی در نجف، نه ماه در دزفول و چندسال و چند ماه در اراک و سپس در قم و بعد هم در تهران زندگی میفرمود. با این همه، خدا به ایشان توفیق بزرگی داد که توانست یک دوره فقه استدلالی که خلاصه جواهر و حرفهای دیگر در آن آمده است تألیف نماید.
ایشان در زمان مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری، روزی به من گفت: بیا باهم کتاب حج را مباحثه کنیم. من هم قبول کردم، لذا روزها در مسجدعشقعلی با هم مباحثه حج داشتیم؛ وقتی بحث حج تمام شد، مدتی ایشان را ندیدم تا آن که معلوم شد تنها با شتر به حج رفته است.
موقع مرگشان هم، صورت ملائکه را مشاهده کرده بودند و فرمودند: من صورت عزرائیل را دیدم و از او نترسیدم و با خود میگفتم: چرا مردم از او میترسند. حضرت عزرائیل علیه السلام را دیدم که رو به من میآید و بعد برگشت و هفت قدم برداشت. فهمیدم که تا هفت روز دیگر بیشتر زنده نیستم.
موقع مرگشان هم، صورت ملائکه را مشاهده کرده بودند و فرمودند: من صورت عزرائیل را دیدم و از او نترسیدم و با خود میگفتم: چرا مردم از او میترسند. حضرت عزرائیل علیه السلام را دیدم که رو به من میآید و بعد برگشت و هفت قدم برداشت. فهمیدم که تا هفت روز دیگر بیشتر زنده نیستم.
/1102001307