گل و گلدون (20) / خدایا... قطع و وصل می شه!
دیشب از خدا آرزوی دریافت یک «بسته زندگی آسوده» کردم. بار زندگی این روزها، خیلی سنگینی می کند.
وارث:
به نام خدا
دیشب از خدا برای دلم یک «آتش نشانی» خواستم تا هروقت از گناه آتش گرفت، خودم خاموش کنم.
دیشب از خدا برای خودم یک «اورژانس» طلبیدم تا وقتی دلم به سمت غیرخودش متمایل شد، حالم را خوب کند.
دیشب از خدا تقاضای یک «خط مستقیم تلفن» کردم تا کار خصوصی داشتم، با او تماس بگیرم.
دیشب از خدا خواستم تا «بسته ی کمک های اولیّه» به من بدهد. این روزها زیاد از این و آن زخم می خورم.
دیشب از خدا طلب «گاو صندوق» کردم تا خوبی هایم را در آن قرار دهم و نگذارم هیچ وقت از بین برود.
دیشب از خدا، یک «ساعت شنی» خواستم تا بفهمم چقدر از زندگی ام مانده! بلکه سر به راه شوم!
دیشب از خدا «قفل و زنجیر» خواستم تا دست و پای هرچه گناه است را قفل زنم و آن را گوشه ای بیندازم.
دیشب از خدا خواستم یک «فروشگاه زنجیره ای» بزند. خیلی وقت است دنبال مهربانی و معرفت می گردم که فقط خودش دارد.
دیشب از خدا خواهش کردم یک «کارواش» به من بدهد. بوی بد بعضی از کارهایم دارد در می آید.
دیشب از خدا تقاضا کردم تا نشانی «کانون اصلاح و تربیت»ش را به من بدهد! خیلی وقت است تنبیه نشده ام.
دیشب از خدا آرزوی دریافت یک «بسته زندگی آسوده» کردم. بار زندگی این روزها، خیلی سنگینی می کند.
دیشب از خدا خواستم «عکس»ش را به من بدهد تا در کیف پولم بگذارم تا دیگر فراموشش نکنم.
دیشب از خدا طلب کردم تا «نسخه»ی شفای مریض ها را صادر کند. خیلی های شان به تنگ آمده اند.
دیشب از خدا خودش را خواستم. می دانم با شناخت خودش، همه ی آن بالایی ها را به من می دهد! عجب اشتباهی... کاش از همان ابتدا، همین را می خواستم!