روایتی از «ننه علیِ» جبههها
علی سرگرم صحبت با من بود که یکی از سربازها به علی گفت: «فرمانده.» پسرم به او خطاب کرد: «من بسیجی ساده هستم. منو اینطور صدا نکنید.»
وارث: ننه علی آنقدر با مشکلات زندگی جنگید که نبرد جزئی از زندگی او شد. ثمره 20 سال تلاش، مجاهدت و ستیز ننه علی با سختیهای روزگار، پرورش سردار شهید «علی شفیعی» مسئول محورهای عملیاتی لشکر 41 ثارالله بود که در سن 21 سالگی به شهادت رسید.
سردار شهید علی شفیعی در 18 آبان سال 45 در شهر کرمان به دنیا آمد و بعد از گذراندن فراز و نشیبهای بسیار زندگی، با شروع جنگتحمیلی به عنوان مسئول همراه با هدایای مردمی که به جبههها فرستاده میشد، پا به جهاد گذاشت. در سال 62 وارد سپاه شد و علاوه بر حضور در عرصه جنگ، در فعالیتهای سیاسی مذهبی از جمله شرکت در گروه امر به معروف و نهی از منکر شهر کرمان نیز شرکت داشت.
علی با آن سن کم و بروز خصلتهای بارزی چون مدیریت، تدبیر، اخلاص و نفوذ کلام توانست بسیار زود جزو فرماندهان فعال جبهه و جنگ شود و در عملیاتهای بدر، والفجر هشت و کربلای چهار شرکتی فعال و نقش آفرین داشت. وی سرانجام در عملیات کربلای 4 در دی ماه سال 65 در حالی که 21 سال بیشتر نداشت و چهار ماه از ازدواجش میگذشت، در محور عملیاتی «امالرصاص» بر اثر برخورد ترکش خمپاره، به شهادت رسید.
به مناسبت سالروز آغار عملیات کربلای 4 جمعی از خبرنگاران با مادر فداکار سردار شهید علی شفیعی دیدار کردند. در این دیدار سکینه پاک ذات یا «ننه علی» مادر سردار شهید علی شفیعی در این دیدار با بیان خاطراتی از پسر شهیدش گفت: ابتدا شرایط زندگی دشوار بود چرا که برق نداشتیم و علی با فانوس درس میخواند و شبهای زمستان کاغذ و پارچه کهنه فرو میکردیم میان شکافهای در ولی همچنان باد داخل منزل میآمد. من رو به باد میخوابیدم و علیام را بغل میکردم. بچهام از گرمای تن من زنده میماند.
هنگام جنگ علی هم مانند سایر جوانان به جبهه رفت. زمانی که پشت جبهه در واحد پشتیبانی مشغول بودم به همراه چند خانم برای شستن لباسها رفتیم لشکر پودر رختشویی بگیریم و علی را آنجا دیدم. سرگرم صحبت با من بود که یکی از سربازها به علی گفت: «فرمانده.» علی به او خطاب کرد: «من بسیجی ساده هستم. منو اینطور صدا نکنید.» پسرم به دلیل اخلاص و مسئولیتی که بر عهده داشت به هیچکس نمیگفت چه کاره است. در آخرین حضورش هم گفت که ممکن است این بار دیگر باز نگردد. پس از شهادت علی به همراه حاج قاسم سلیمانی به دیدار همسر امام (ره) رفتیم.
در ابتدای جنگ من و چند نفر از خانمها در ستاد پشتیبانی جنگ در کرمان بودیم و بعد به پشت جبهه رفتیم و تا زمانی که علی به شهادت رسید، من هم در این بخش بودم و در مناطق مختلف پشت جبهه از جمله اهواز، ایلام، قصر شیرین، شوش دانیال، آبادان، خرمشهر درواحد پشتیبانی حضور داشتم. ما برای خدا کار کردیم نه برای ثروت دنیا و فرزندان ما برای دفاع از دین، وطن و ناموسمان رفتند و هرگز پشیمان نیستیم.
به عنوان یک مادر شهید تاکید من بر حجاب و کار برای جوانان است و جوانها هم نباید منتظر کارهای خاص باشند. باید غیرت داشته باشند و تلاش کنند.
سردار شهید علی شفیعی در 18 آبان سال 45 در شهر کرمان به دنیا آمد و بعد از گذراندن فراز و نشیبهای بسیار زندگی، با شروع جنگتحمیلی به عنوان مسئول همراه با هدایای مردمی که به جبههها فرستاده میشد، پا به جهاد گذاشت. در سال 62 وارد سپاه شد و علاوه بر حضور در عرصه جنگ، در فعالیتهای سیاسی مذهبی از جمله شرکت در گروه امر به معروف و نهی از منکر شهر کرمان نیز شرکت داشت.
علی با آن سن کم و بروز خصلتهای بارزی چون مدیریت، تدبیر، اخلاص و نفوذ کلام توانست بسیار زود جزو فرماندهان فعال جبهه و جنگ شود و در عملیاتهای بدر، والفجر هشت و کربلای چهار شرکتی فعال و نقش آفرین داشت. وی سرانجام در عملیات کربلای 4 در دی ماه سال 65 در حالی که 21 سال بیشتر نداشت و چهار ماه از ازدواجش میگذشت، در محور عملیاتی «امالرصاص» بر اثر برخورد ترکش خمپاره، به شهادت رسید.
به مناسبت سالروز آغار عملیات کربلای 4 جمعی از خبرنگاران با مادر فداکار سردار شهید علی شفیعی دیدار کردند. در این دیدار سکینه پاک ذات یا «ننه علی» مادر سردار شهید علی شفیعی در این دیدار با بیان خاطراتی از پسر شهیدش گفت: ابتدا شرایط زندگی دشوار بود چرا که برق نداشتیم و علی با فانوس درس میخواند و شبهای زمستان کاغذ و پارچه کهنه فرو میکردیم میان شکافهای در ولی همچنان باد داخل منزل میآمد. من رو به باد میخوابیدم و علیام را بغل میکردم. بچهام از گرمای تن من زنده میماند.
هنگام جنگ علی هم مانند سایر جوانان به جبهه رفت. زمانی که پشت جبهه در واحد پشتیبانی مشغول بودم به همراه چند خانم برای شستن لباسها رفتیم لشکر پودر رختشویی بگیریم و علی را آنجا دیدم. سرگرم صحبت با من بود که یکی از سربازها به علی گفت: «فرمانده.» علی به او خطاب کرد: «من بسیجی ساده هستم. منو اینطور صدا نکنید.» پسرم به دلیل اخلاص و مسئولیتی که بر عهده داشت به هیچکس نمیگفت چه کاره است. در آخرین حضورش هم گفت که ممکن است این بار دیگر باز نگردد. پس از شهادت علی به همراه حاج قاسم سلیمانی به دیدار همسر امام (ره) رفتیم.
در ابتدای جنگ من و چند نفر از خانمها در ستاد پشتیبانی جنگ در کرمان بودیم و بعد به پشت جبهه رفتیم و تا زمانی که علی به شهادت رسید، من هم در این بخش بودم و در مناطق مختلف پشت جبهه از جمله اهواز، ایلام، قصر شیرین، شوش دانیال، آبادان، خرمشهر درواحد پشتیبانی حضور داشتم. ما برای خدا کار کردیم نه برای ثروت دنیا و فرزندان ما برای دفاع از دین، وطن و ناموسمان رفتند و هرگز پشیمان نیستیم.
به عنوان یک مادر شهید تاکید من بر حجاب و کار برای جوانان است و جوانها هم نباید منتظر کارهای خاص باشند. باید غیرت داشته باشند و تلاش کنند.