تاریکی های جهل جز به وسیله قرآن رفع نمی شود
ظاهر آرامشبخش قرآن
عن مولانا امیرالمؤمنین، علیبنأبیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه): « إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَا تَفْنَی عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ وَ لَا تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِه»[۱].
روایت بسیار عجیبی است که اتّفاقاً به موضوع بحث ما که علّتالعلل تفسیر است، اشاره دارد. همانطور که بیان کردیم اوّل باید بدانیم که چرا نیاز به تفسیر داریم و بعد به تفسیر وارد شویم.
حضرت میفرمایند: «إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ»، به درستی که ظاهر قرآن، زیباست. «أنیق» با «جمیل» فرق دارد. جمیل یعنی زیبایی، امّا أنیق، یعنی هم زیباست و هم آرامبخش است. یعنی وقتی قرآن را تلاوت میکند و با آن، انس میگیرد، آرام میشود. لذا فرق أنیق با جمیل در این است. أنق، الراحة بالجمال، تعبیر میشود؛ یعنی با جمال، راحتی و آرامش میدهد.
لذا وقتی انسان قرآن را باز میکند و با آن، محشور میشود؛ آرامش میگیرد. قرآن، کلام خداست، خداوند هم فرموده: «ألا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب». آنچه که مِن ناحیة الله و از سمت خداست، هر چه باشد، فقط ظاهرش، انسان را آرام میکند.
در دانشگاه منچستر، در رابطه بحث آرام بودن انسان به مطالب معنوی، امتحانی در بیماران انجام دادند. این قضیّه برای قریب به ۳۰ سال پیش است. سال ۶۷ بنده برای برخی از تحقیقاتی که داشتیم، در انگلستان بودم، در مرکز آیتالله العظمی خوئی مباحثی را داشتیم و در آنجا با این مطلب، آشنا شدم که در دانشگاه منچستر، در بحث آرامش معنوی چنین کاری انجام دادند و در بیمارستانها عملیّاتی کردند - البته همهی اینها به برکت انقلاب است و بعد از انقلاب، به دنبال این مطالب رفتند -
زمانی که یک کسی جرّاحی داشت، یک کارشناس روانشناسی را در کنار پزشک قرار دادند تا ببینند موقع عمل، چگونه است. قبل از ورود به اتاق عمل با او صحبت کردند، دیدند تپش قلب آنهایی که به عیسیبنمریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) و قدّیسهی عالم، مریم(علیها الصّلوة و السّلام) اعتقاد دارند و به تعبیری مسیحی هستند، آرام است. آنها که به عیسیبنمریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) و قدّیسهی عالم، مریم(علیها الصّلوة و السّلام)، به تعبیر ما، توسّل میجویند، هم تپش قلبشان و هم فشارخونشان در لحظهی عمل میزان است، «ألا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب».
امّا آنهایی که اعتقاد ندارند، حالشان، حال دیگری است، پزشک دائم باید مواظب باشد و اکسیژن بیشتری برای آنها فراهم کند؛ چون ضربان قلبشان دائم متغیّر است.
با این که ماده بیهوشکننده و ساعت عملی در همهی اینها یکی است. مثلاً اگر بناست عمل سه ساعت طول بکشد و مقدار تزریق مواد بیهوش کننده براساس آن، ده سی سی است، برای همه همین مقدار بود، امّا یک گروه با آرامش به اتاق عمل میرفتند و به ذکر عیسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) مشغول بودند. ولی گروه دیگر در حال خلجان روحی بودند و جسم آنها هم متأثّر از همین وضعیّت روحیشان بود. پزشک هم در موقع عمل، به واسطهی حال اینها، باید مراقبه بیشتر داشته باشد و اضطراب داشته باشد که نکند در حین عمل، جان بدهند.
لذا امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: ظاهر این قرآن، آرامشبخش است. آنهایی که حشر و نشر با قرآن دارند، در این گرفتاریها و جلوات دنیا، آرام هستند.
باطن عمیق و عجائب تمامناشدنی قرآن
حضرت در ادامه میفرمایند: « وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ»، باطن قرآن هم بسیار عمیق است. « لَا تَفْنَی عَجَائِبُهُ »، عجائب و شگفتیهای آن پایان ندارد و تمام نمیشود.
قرآن، عجیب است. اگر من و شما بلد نیستیم از درون قرآن، مطالب را استخراج کنیم، حرف غلطی است که بگوییم: همه چیز را به قرآن، ربط ندهید و چرا میخواهید مردم را اینگونه با قرآن آشنا کنید. در جلسهی گذشته روایت خواندیم که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «ألا إنَّ فیهِ عِلمَ ما یَأتِی، و الحَدیثَ عنِ الماضِی ، و دَواءَ دائکُم ، و نَظمَ ما بینَکُم». «ألا» تنبیهیّه است؛ یعنی هشدار، بدانید، آگاه باشید. «إنّ»، تحقیقیّه است، یعنی به درستی که، غیر از این نیست که در قرآن، علوم مربوط به آینده و سخن از گذشته و داروی درد شما و آنچه مایه نظم و سامان میان شماست، وجود دارد.
لذا اگر ما بلد نیستیم که علوم را از قرآن، استخراج کنیم، اشکال از ما است. در مثال مناقشه نیست، مثلاً نفت در زمین وجود دارد، امّا انسان نمیدانست نفت چیست و استخراج آن را بلد نبود. بعد از مدّتی به این ماده پی برد و آن را استخراج کرد. بعدها پی برد که از این ماده میتواند مطالب دیگری را بهرهبرداری کند و به تعبیری آن را تجزیه کرد. لذا بنزین و مواد دیگری را از آن استخراج کرد.
سؤال اینجاست: آیا موجودیّت نفت از قبل در زمین بوده یا خیر؟ بله، بوده. امّا آیا انسانها در ازمنه گذشته توفیق بهرهبرداری داشتند؟ خیر. چه چیز باعث شد؟ پیشرفت علم.
همه بر این مطلب اتّفاق دارند و میگویند: نول و فاز وجود داشته، منتهای امر انسان این را به دست آورد و ترکیب آن به جریان الکتریسته و برق، تبدیل شد. لذا انسان، نول و فاز را درست نکرده، بلکه وجود داشته و آن را کشف کرده است.
لذا در همهی علوم، به حقیقت چیزی به نام خرعه و اختراع وجود ندارد. بلکه اکتشاف است و در مراحل بعد، ممزوج کردن آنها و به دست آوردن برخی از مطالب جدید از اوست و إلّا اصلش، موجود است.
یک بحث دیگر، اتم موجودیّت داشته و انسان آن را کشف کرد و بعدها توانست از آن منافع و یا نعوذبالله مضرّاتی - که بمب اتم است - به وجود آورد.
حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام، در این قرآن، همهی مطالب را قرار داد. فرمودند: «ألا إنَّ فیهِ عِلمَ ما یَأتِی ». علم آینده هم در این قرآن است. در اینجا هم میفرمایند: «وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَا تَفْنَی عَجَائِبُهُ »، اصلاً عجائب این قرآن، تمامشدنی نیست و فانی نمیشود.
عجائب قرآن چیست؟ به مرور وقتی در تفسیر سورهی ناس وارد شدیم، در خلال بحث اشاره میکنم، نکاتی دارد که غوغاست. به قول بزرگان و مفسّرین، از جمله ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، اصلاً پروردگار عالم حروف مقطّعه را در قرآن آورد تا بیان کند قرآن را باید حرف به حرف بررسی کنید، نه کلمه به کلمه - این مطلب، حسب روایات شریفه هم هست -
امثال من، حرف به حرف و کلمه به کلمه و ... که هیچ، سوره به سوره هم نمیفهمند. امّا این، مشکل از من است، نه از مطلب.
به عنوان مثال - چون ما با محسوسات و ملموسات سر و کار داریم، مجبوریم این مثالها را بیان کنم - یک کسی ریاضی، هندسه و ... را نمیفهمد و از آنها فراری است. سؤال اینجاست: آیا مشکل از ریاضی و هندسه است یا از فهم او؟ ادراک او نسبت به این مطالب، ضعیف است. البته گاهی هم یک معلّمی خوب نتوانسته مطالب را تفهیم کند و توضیح دهد. اگر کسی واقعاً خوب مطلب را بشکافد و حفظی نباشد، امکان دارد آن علمی هم که برای آن شخص، تلخ بود، قابل فهم و شیرین شود.
پس اگر ما میگوییم: قرآن، حتّی حرف حرفش مطلب دارد، همین است. ما نمیدانیم، ولی موجودیّت دارد و علم آینده نیز در آن هست.
اسرار ناتمام قرآن
حضرت در ادامه میفرمایند: « وَ لَا تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ» ، اسرار نهفتهی آن، پایان ناپذیر است. غریب، به معنی دور و عجیب است. گاهی میگوییم: وقت فلان چیز، منقضی شده است؛ یعنی تمام شده. امّا این قرآن، اصلاً تمامی ندارد. برای همهی ازمنه است.
اگر بدانیم چه گنجی در دست داریم! یک زمانی در محضر مبارک آیتالله کشمیری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودیم، ایشان فرمودند: کتاب الله، قرآن، بالاترین معجزه بر پیامبر است. این که شما میگویید: پیامبر، شقّ القمر کردند و ...، اگر بفهمید، آن معجزه در مقابل معجزهی قرآن، خیلی کوچک است.
با این که شقّ القمر کردن هم کم چیزی نیست. عالم، عالم منظومه است؛ یعنی روی نظم است. اگر در مداری که ستارگان و کرات قرار دارند و میچرخند، کمتر از میلی، انحراف یابند، یا به سمت خورشید میروند و ذوب میشوند و یا سقوط میکنند و شهابسنگهایی میشوند که میبینیم. بعد شقّ القمر شود و ماه، دو نیم گردد، امّا هیچ اتّفاقی نیفتد!
جالب است که ناسا هم این را تأیید کرده است. بروید مطالعه کنید و ببینید. آنها قبول کردند که ماه در زمانهای خیلی دور و نه نزدیک، یک مرتبه کرهی ماه، دو نیم شده است. اگر دو نیم شده باشد که باید بیافتد. پس این اعجاز پیامبر است و خداوند متعال قدرتش را در او قرار داد. «لو لاک لما خلقت الافلاک». خلیفة الله یعنی این، «انّی جاعل فی الارض خلیفة»، خلیفة الله باید تمام اسماء و صفات نازله خداوند را داشته باشد. لذا قادریّت هم یکی از صفات خداست که خلیفه او نیز باید آن را داشته باشد و به اذن خداوند هر کاری انجام دهد. مگر قرآن نمیفرماید: به اذن الله، عیسی، مرده را زنده میکرد؟!
لذا قرآن، همین قرآنی که در دست من و شماست و معالأسف ما غافل از آن هستیم، اعجاز اعظم است. لذا برای همین است که میگویند: دست بدون وضو هم به آیات قرآن نزنید. نوشته، نوشته است، چطور اگر همان کلمه را غیر قرآن باشد، میتوانیم دست بزنیم، امّا اگر منظورمان کلمهی قرآن باشد دیگر نمیتوانیم دست بزنیم؟ مثلاً جنّ در قرآن بیان شده و در کتب دیگر هم هست. اگر قرآن باشد، نباید بدون وضو دست بزنم و اگر غیر قرآن باشد، ایراد ندارد. چون وقتی آن کلمه جزء قرآن شد، مطالب عظیمی در آن دارد.
لذا این که حضرت عیسیبنمریم، مرده زنده میکند، در مقابل معجزهی بزرگ قرآن، اهمیّتی ندارد و حتّی بزرگان ما هم چنین کاری انجام دادند. آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: در وادی السلام نجف اشرف، خدمت آیتالله العظمی سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) [۲] بودیم، جنازهای را از راه دوری آوردند. وصیّت کرده بوده که او را به آنجا بیاورند و دفن کنند، لذا چند روزی در راه بودند. وقتی صورت را باز کردند، آقا به من فرمودند: نگاه کن. دیدم صورت خشکیده است.
وقتی تلقین دادند، آقا به من فرمودند: دوباره نگاه کن. دیدم صورت باطراوت شد.
بعد آقا فرمودند: حالا باز نگاه کن ببین چه میشود. إسمع إفهم یا فلان ابن فلان ... . وقتی شانهی او را تکان میدادند و تلقین میخواندند، یکباره بلند شد. آن کسی هم که تلقین میداد، از قبر بیرون آمد و وحشت کرد. همه فرار کردند. یکباره متوجّه شدند و برگشتند، او دستش را بیرون آورده بود و میگفت: من را بیرون بیاورید. لذا او را بیرون آوردند.
آقا فرمودند: حالا برویم. بعدها هم فرمودند: اگر عبد خدا شویم، میتوانیم چون عیسیبنمریم زنده کنیم.
آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) وقتی میخواستند این حدیث «علماء امّتی أفضل من انبیاء بنی اسرائیل» را اثبات کنند و بگویند: کافضل (با کاف تشبیه) نیست، بلکه افضل است. لذا فرمودند: من به چشم خودم دیدم که مرحوم آیتالله سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، به اذن الله تبارک و تعالی، مرده را زنده کردند.
اگر انسان، عبد خدا شود، همه چیز او الهی میشود. درد این است که من و امثال من، عبد نشدیم و اینها را قصّه میپنداریم و میگوییم: مگر میشود؟!
به ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گفتند: عجب مکاشفاتی دارید و ...، ما تعجّب میکنیم. اواخر عمر شریف ایشان بود، فرمودند: اتّفاقاً من هم تعجّب میکنم که چرا شما این مطالب را ندارید. اگر انسان، انسان باشد، باید این مطالب را داشته باشد. شما برای چه تعجّب میکنید؟! بعد فرمودند: عجب این است که انسان، ادّعا کند انسانم، ولی از انسانیّت بهره نبرده باشد.
لذا نه تنها بزرگان و اعاظم، بلکه روایات شریفه بیان میکنند: بزرگترین معجزه پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، قرآن است.
تنها راه از بین بردن تاریکیهای جهل
حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ لَا تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِه»[۳]، تاریکیهای جهل جز به وسیلهی این قرآن، رفع نمیشود. إلّا به، یعنی إلّا بالقرآن. إلّا هم إلّای حصریّه است. یعنی فقط محصور در این است و نمیتوانید جای دیگری نمونهی آن را پیدا کنید. ظلمات جهل و گمراهی، فقط به این وسیله، از بین میرود و إلّا لا تکشف، هیچگاه از بین نمیرود و رفع نمیشود.
با طهارت جسمی به قرآن نزدیک شوید و با طهارت روحی از حقایق آن بهرهبرداری کنید
لذا چرا به تفسیر نیاز داریم؟ چون باطن آن، عمیق است. این روایت شریفه دارد این مطلب را بیان میکند. با روایتی دیگری که بیان میکنم، باز هم به چرایی تفسیر اشاره میکنیم و إنشاءالله بعد، به انواع تفسیر ورود پیدا میکنیم.
در خطبهی ۱۶۷ نهجالبلاغه، مولیالموالی میفرمایند: «إنّ اللّه َ سبحانَهُ أنزَلَ کِتابا هادِیَا بَیَّنَ فیه الخَیرَ والشَّرَّ ، فَخُذُوا نَهجَ الخَیرِ تَهتَدُوا ، واصدِفُوا عَن سَمْتِ الشَّرِّ تَقصِدُوا»، خداوند سبحان، کتابی راهنما فرستاد و در آن، خوب و بد را روشن ساخت. پس راه خوبی را پیش گیرید، تا هدایت شوید و از راه بدی، دوری جویید، تا به مقصد برسید.
حضرت با بیان لفظ انزل، از باب افعل التفضیل، به بهترین نزول اشاره میکنند که تبیین به اعلاء میشود.
وقتی تبین به هادیا شد، یعنی هدایتگر همهی خلق است. لذا پروردگار عالم در همین قرآن کریم و مجیدش نیز بارها بیان فرمود که هدی للناس، هدایت برای همهی مردم است. منتها چرا در جایی دیگر فرمود: لا ریب فیه هدی للمتقین، چون فقط عدّهای میتوانند از آن هدایت بهره بگیرند که متّقی هستند. لام تعلقیّه است، یعنی بدانید که فقط مخصوص متّقین است. ریب هم فرمود و شک نفرمود، یعنی هیچ گرد و غباری در اینجا نیست و متّقی حتماً از این قرآن، بهرهبرداری میکند. خدا برای هدایت همه آورده، امّا چرا همه هدایت نمیشوند؟ چون به مقام تقوا نرسیدند.
شاید برای همین هم هست که میگویند: وقتی به ظاهر قرآن هم میخواهی دست بزنی، طهارت و وضو داشته باش. این طهارت جسم است. امّا طهارت روح به تقواست که اگر به تقوا رسیدید، حالا انکشاف حقایق از قران به وجود میآید و انسان میتواند حقایق را دریابد. منتها هر چه انسان پلههای تقوا را بیشتر بالا رفت، بیشتر هم بهرهبرداری میکند. پس در اینجا هم نسبی است. هر چه تقوایش بیشتر، بهرهبرداریاش از قرآن کریم و مجید الهی، بیشتر. لا ریب فیه هدی للمتقین.
و الّا هدایت برای همه هست، فرمودند: قُلنَا اهبِطُوا مِنها جَمیعاً فَإِمّا یَأتِیَّنَّکُم مِنِّی هُدًی. یکی از مصادیق هدی را هم کتاب الله و کتاب ناطق بیان کردند. همین کتب الهی که آمد و متأسفانه همهی آنها را به جز قرآن، تحریف کردند، صحف ابراهیم، تورات موسی، انجیل عیسی و ... .
هدایت و رسیدن به مقصد، با قرآن
لذا حضرت فرمودند: خداوند کتاب هدایت نازل کرده و در آن، خوب و بد را روشن ساخته و تبیین کرده است. پس به تحقیق حتماً راه خوبیها و خیر آن را اخذ کنید تا هدایت شوید. و از راه بدی دور شوید و به آن پشت کنید، تا به مقصد برسید.
ببینید حضرت از چه الفاظ پرمعنایی در این روایت استفاده کردند، مثلاً فرمودند: واصدِفُوا عَن سَمْتِ الشَّرِّ ، صِدف یعنی پشت کردن. مثلاً شما از یک جایی رد میشویم بوی لجن و تعفن میآید، ناخودآگاه برمیگردیم، این در عرب، صِدف است.
لذا قرآن است که انسان را اینطور هدایت میکند تا از بدیها برگردد و به مقصد برسد. اصلاً قرآن آمده ما را به مقصد برساند.
لذا تفسیر قرآن نیاز است، قرائت قرآن، روح بخش و آرامبخش است، امّا تفسیر قرآن، هدایتبخش است. انسان که میخواهد در این دنیا به مقصد و بندگی خدا و عبدالله شدن برسد، راهش فقط فهم قرآن است. فلذا نیاز به تفسیر است.
حالا این که انواع تفسیر چیست؟ تفسیر به رأی چیست؟ کدام تفسیر کامل و جامع و هدایتگراست؟ انشاءالله جلسه بعد عرض خواهیم کرد.