سفرنامه اربعین در «درنگی در نجف»
کتاب «درنگی در نجف (سفرنامه اربعین حسینی)» نوشته جواد کلاته عربی تدوین و از سوی انتشارات ۲۷ بعثت منتشر شده است.
وارث: نویسنده کتاب «درنگی در نجف (سفرنامه اربعین حسینی)» در سرفصلهایی مانند «پیش از آغاز»، «وقتی برای تفکر»، «دیوانهها آدم به آدم فرق دارند»، «لباس نوکری»، «در خانه مولا»، «اینجا کربلاست»، «صبحی در چایخانه» سفر معنوی خود به کربلا را روایت کرده است.
نگارنده در شرح دلایل تدوین این اثر در سرآغاز کتاب آورده است: «چندسالی بود که چیزهایی از مراسم پیادهروی اربعین میشنیدم. خبرهایی میشنیدم با واسطه کسانی که رفته بودند و اخبار و برنامههایی از تلویزیون. اما مواجهه جدیام با این مساله، اربعین سال 1393 بود که تعدادی از همکارانم در این مراسم معنوی شرکت کردند. آنها به من هم پیشنهاد دادند، اما نرفتم. یعنی آنقدر دلیل و انگیزه نداشتم که راهیام کند. اما خیلی زود پشیمان شدم. تا آن موقع، کربلا نرفته بودم.»
جواد کلاته با نثر صمیمی، در معرفی کتاب آورده است: «اما کمی درباره کتاب. سعی کردهام فارغ از اصول سفرنامهنویسی که چیز چندانی هم از آن نمیدانم، فقط روایتی روان و تصویری شفاف از لحظه لحظه حضورم در این سفر معنوی بهعنوان یک «زائر» و «خادم» ارائه کنم. اما خودم را در لحظات ثبت خاطرات و در فرآیند بازنویسی متن، به رعایت اصول ملزم کردم که برخی از آنها عبارتاند از ثبت خاطرات «در لحظه»، توجه به عنصر «مشاهده» در ثبت و بازنویسی اطلاعات و تکیه بر آن، استفاده از نقشه راهها و مکانها در زمان بازنویسی متن، برای دوری از ارتکاب اشتباه در بیان اطلاعات مرتبط، تحقیق از منابع اینترنتی زمان بازنویسی، برای برخی توضیحات پانویسها، به «مشاهده» بهعنوان اصیلترین و اصلیترین عنصر در ثبت و بازنویسی خاطراتم باور داشتم و آن را با وجود نواقص احتمالیاش، اساس کارم قرار دادم.» نگارنده در تدوین کتاب از 20 قطعه عکس استفاده کرده است.
کتاب «درنگی در نجف (سفرنامه اربعین حسینی)» با شمارگان دو هزار نسخه در 210 صفحه، به بهای 12 هزار تومان از سوی انتشارات «27 بعثت» به بازار نشر عرضه شده است.
برشی ازکتاب:
«سکوتی که بعد از ساعت نهونیم بهیکباره خودش را نشان داد، یادم آورد کمی تفکر و توجه هم بد نیست. هر کسی قبل از انجام یک کار، حتماً برای خودش دلیلهایی دارد؛ اگر چه درست و نادرست، جدی یا نهچندان جدی. اما وقتی در میدان عمل قرار میگیری و سختیهایی را به جان میخری، این فکرها خیلی جدیتر به سراغت میآید. به جواب بعضی از چراها رسیدهای که عازم سفر شدهای. البته سهم این دلایل خیلی کمتر از کششی است که تو را از درون هل میدهد؛ اما بدون تردید، بعضی جوابها را نگه داشتهاند و در بین راه تقسیم میکنند. اینها دیگر از جنس دلیل و منطق نیستند؛ از جنس شهود و اشراقاند. آنها که از دور ایستادهاند و با داشتههایشان درباره زائران اربعین قضاوت میکنند، دستشان از بعضی چیزها خالی است. باید «شد» تا فهیمد.
در مسیر پیادهروی اربعین، وقتی ساعت از یازده شب گذشته، ذهن و ضمیر زائرهای خستهای که ساعتها راه آمدهاند، مستعد فهمهای عمیقتری است. حالا و در سکوت یازده شب به بعد، فقط صدای قدمها شنیده میشود و «راه» و «رفتن» بیشتر خودشان را نشان آدم میدهند. از آن همه گروهی که اسم بردم، الان فقط گروه آخری بیدار است و هنوز راه میرود؛ همانها که تنها آمدهاند، یا شاید هم چند نفری با هم هستند، اما حال و هوای «شب» و «راه» و «رفتن» گرفته است آنها را؛ مثل من و حسن که دو ساعت است خلوت کردهایم.»