متن و ترجمه و منابع حدیث لوح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
وارث : حدیث لوح حضرت فاطمه زهرا (س)، از احادیث بسیار معتبری است که با توجه به سند بسیار قوی آن و فراوانی نقل آن در منابع مختلف، جایگاه ویژهای در مباحث اثبات امامت و خلافت ائمه شیعه (ع) دارد. صراحتی که این حدیث قدسی در ذکر نام یکایک جانشینان رسول خدا (ص) دارد؛ آن را در موقعیت ممتازی در مباحث شناخت و اثبات امامت اولیای دین قرار داده است.
این کلام الهی در جریان ولادت امام حسین (ع) بهعنوان مژدگانی از جانب رسول خدا (ص) در لوحی که ویژگیهای آن در ابتدای روایت آمده به حضرت زهرا (س) اهدا گردیده است و جابر بن عبدالله انصاری از اصحاب رسول خدا و امیرالمؤمنین (ع) و اول زائر حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا در روز اربعین که به واسطه عمر نسبتاً طولانی خود ایشان تا زمان حضور امام محمدباقر (ع) حیات داشتند؛ در آن روز فرخنده جهت عرض تبریک به منزل امابیها فاطمه زهرا (س) مشرف شده بود و از این لوح رونویسی مینماید. بعد از این ماجرا سالها بعد حضرت محمد بن علی الباقر (ع) به مقابله آنچه جابر رونویسی کرده بود و آنچه ایشان از اجداد خود در اختیار داشتند پرداختند تا به این ترتیب بر اعتبار این حدیث قدسی بیش از پیش افزوده گردد و همینطور بار دیگر به این واسطه بر نقل آن تأکید شده باشد.
متن حدیث لوح که در منابع بسیاری ذکر شده است به این صورت است
«امام صادق (ع) فرماید: پدرم به جابر بن عبدالله انصارى فرمود: من با تو کارى دارم، چه وقت برای تو آسانتر است که تو را تنها ببینم و از تو سؤال کنم؟ جابر گفت: هر وقت شما بخواهى، پس روزى با او در خلوت نشستند و به او فرمودند: درباره لوحى که آن را در دست مادرم فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) دیدهاى و آنچه مادرم به تو فرمود که در آن لوح نوشته بود، به من خبر ده. جابر گفت: خدا را گواه میگیرم که من در زمان حیات رسول خدا (ص) خدمت مادرت فاطمه (ع) رفتم و او را به ولادت حسین (ع) تبریک گفتم، در دستش لوح سبزى دیدم که گمان کردم از زمرد است و مکتوبى سفید در آن دیدم که چون رنگ خورشید (درخشان) بود.
به ایشان عرض کردم: دختر پیغمبر! پدر و مادرم قربانت، این لوح چیست؟ فرمودند: لوحى است که خدا آن را به رسولش (ص) اهدا فرموده، اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را بهعنوان مژدگانى به من عطا فرموده.
جابر گوید: سپس مادرت فاطمه (س) آن را به من داد. من آن را خواندم و رونویسى کردم. پدرم به او گفتند: اى جابر! آن را بر من عرضه میداری؟ عرض کرد: آرى. آنگاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت، جابر ورق صحیفهاى بیرون آورد. پدرم فرمودند: اى جابر، تو در نوشتهات نگاه کن تا من برای تو بخوانم، جابر در نسخه خود نگریست و پدرم قرائت کردند، حتى حرفى با حرفى اختلاف نداشت.
آنگاه جابر گفت: خدا را گواه میگیرم که این گونه در آن لوح نوشته دیدم:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این نامه از جانب خداوند عزیز حکیم است براى محمد پیغمبر او و نور و سفیر و دربان (واسطه میان خالق و مخلوق) و دلیل او که روحالامین (جبرئیل) از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود. اى محمد أسماء مرا (ائمه) بزرگ شمار و نعمتهای مرا سپاسگزار و الطاف مرا انکار مدار. همانا منم خدائى که جز من شایان پرستشى نیست، منم شکننده جباران و دولت رساننده به مظلومان و جزا دهنده روز رستاخیز، همانا منم خدائى که جز من شایان پرستشى نیست، هر که جز فضل مرا امیدوار باشد (با اینکه خود را مستحق ثواب من داند) و از غیر عدالت من بترسد، (با اینکه کیفر مرا ستم انگارد) او را عذابى کنم که هیچ یک از جهانیان را نکرده باشم، پس تنها مرا پرستش کن و تنها بر من توکل نما. من هیچ پیغمبرى را مبعوث نساختم که دورانش کامل شود و مدتش تمام گردد، جز اینکه براى او وصى و جانشینى مقرر کردم؛ و من تو را بر پیغمبران برترى دادم و وصى تو را بر اوصیاء دیگر و تو را به دو شیر زاده و دو نوهات حسن و حسین گرامى داشتم و حسن را بعد از سپرى شدن روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم و حسین را خزانه دار وحى خود ساختم و او را به شهادت گرامى داشتم و پایان کارش را به سعادت رسانیدم، او برترین شهداست و مقامش از همه آنها عالیتر است. کلمه تامه (معارف و حجج) خود را همراه او و حجت رساى خود (براهین قطعى امامت) را نزد او قرار دادم، به سبب عترت او پاداش و کیفر دهم. نخستین آنها علی، سرور عابدان و زینت اولیاء گذشته من است؛ و پسر او که مانند جد محمود (پسندیده) خود محمد است، او شکافنده علم من و کانون حکمت من است و جعفر است که شک کنندگان درباره او هلاک میشوند، هر که او را نپذیرد (خود او را به امامت نپذیرد یا سخنش را به اطاعت) مرا نپذیرفته، سخن و وعده پابرجاى من است که: مقام جعفر را گرامى دارم و او را نسبت به پیروان و یاران و دوستانش مسرور سازم. پس از او موسى است که (در زمان او) آشوبى سخت و گیجکننده فراگیرد، زیرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولیاء من با جامى سرشار سیر آب شوند. هر کس یکى از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده و آنکه یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد، بر من دروغ بسته است.
پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزیدهام موسى، واى بر دروغ بندان و منکرین على (امام هشتم ع) و دوست و یاور من و کسى که بارهاى سنگین نبوت را به دوش او گذارم و به وسیله انجام دادن آنها امتحانش کنم او را مردى پلید و گردنکش (مأمون علیه اللعنه) میکشد و در شهرى که (طوس) بنده صالح (ذو القرنین) آن را ساخته است، نزدیک بدترین مخلوقم (هارون علیه اللعنه) به خاک سپرده مىشود، فرمان و وعده من ثابت شده که:
او را به وجود پسرش و جانشین و وارث علمش محمد مسرور سازم، او کانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم است، هر بندهاى به او ایمان آورد، بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش که همگى سزاوار دوزخ باشند بپذیرم.
و عاقبت کار پسرش على را که دوست و یاور من و گواه در میان مخلوق من و امین وحى من است به سعادت رسانم. از او به وجود آورم دعوتکننده بهسوی راهم و خزانهدار علمم حسن (امام عسکرى (ع) را.)
و این رشته را به وجود پسر او «م ح م د» که رحمت براى جهانیان است کامل کنم، او کمال موسى و رونق عیسى و صبر ایوب دارد. در زمان (غیبت) او دوستانم خوار گردند و (ستمگران) سرهاى آنها را براى یکدیگر هدیه فرستند، چنان که سرهاى ترک و دیلم (کفار) را به هدیه فرستند، ایشان را بکشند و بسوزانند و آنها ترسان و بیمناک و هراسان باشند، زمین از خونشان رنگین گردد و ناله و واویلا در میان زنانشان بلند شود، آنها دوستان حقیقى منند. بهوسیله آنها هر آشوب سخت و تاریک را بزدایم و از برکت آنها شبهات و مصیبات و زنجیرها را بردارم، درودها و رحمت پروردگارشان بر آنها باد و تنها ایشانند، هدایتشدگان.»
عبدالرحمن بن سالم گوید: ابو بصیر گفت: اگر در دوران عمرت جز این حدیث نشنیده باشى، تو را کفایت کند، پس آن را از نااهلش پنهان دار.»[۱]
راویان حدیث لوح و منابع آن
این حدیث نورانی را بزرگان زیادی در کتب روایی خود نقل کردهاند اکه در اینجا برخی از آنها زا جهت بررسی و نشان دادن استناد تاریخی آن آوردهایم.
۱. همین نقل که از کتاب اصول کافی جلد اول صفحه ۵۲۷ و ۵۲۸ در باب: « بَابُ مَا جَاءَ فِی الِاثْنَیْ عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَیْهِمْ علیهم السلام« یعنی بابی که در رابطه با ائمه دوازده گانه و نص بر ایشان (اعلام صریح نام ایشان) رسیده است. این کتاب اثر شیخ کلینى متوفی ۳۲۹ هجری قمری است.
۲. الإحتجاج على أهل اللجاج جلد اول صفحه ۶۷ در باب: « ذکر تعیین الأئمه الطاهره بعد النبی ص و احتجاج الله تعالى بمکانهم على کافه الخلق" یعنی باب تعیین ائمّه اطهار پس از پیامبر (ص) و احتجاج خداوند متعال به جایگاه ایشان بر تمام مردم این کتاب اثر احمد بن على طبرسى متوفی قرن ۶ است.
۳. شیخ طبرسى متوفی ۵۴۸ هجری قمری در کتاب إعلام الورى بأعلام الهدى در صفحه ۳۹۲ این حدیث را نقل نموده.
۴. تاج الدین شعیرى عالم قرن ششم هجری در کتاب خویش با عنوان جامع الأخبار در فصل هفتم از این کتاب تحت عنوان «الفصل السابع فی فضائل الأئمه الاثنی عشر علیهم السلام» یعنی در زمینه برخی فضائل ائمه دوازده گانه (ع) در صفحه ۱۷ این روایت را نقل نموده.
۵. مرحوم شیخ صدوق رحمهالله علیه متوفی ۳۸۶ هجری قمری در کتاب عیون أخبار الرضا (ع) جلد اول از صفحه ۴۲ تا ۴۵ از باب «باب النصوص على الرضا (ع) بالإمامه فی جمله الأئمه الاثنی عشر علیهم السلام» یعنی در ذکر نص بر امامت حضرت رضا (ع) این حدیث را کامل آوردهاند و هم ایشان در کتاب دیگر خود با نام کمالالدین و تمام النعمه تحت عنوان «باب ذکر النص على القائم (ع) فی اللوح الذی أهداه الله عز و جل إلى رسوله (ص) و دفعه إلى فاطمه (ع) فعرضته على جابر بن عبدالله الأنصاری حتى قرأه و انتسخه و أخبر به أبا جعفر محمد بن علی الباقر علیهماالسلام بعد ذلک؛ نصوصى که بر قائم (ع) در لوح فاطمه علیها السّلام و یا لوح جابر وارد شده است. در صفحات ۳۰۸ الی ۳۱۱ از جلد اول این کتاب نیز به نقل آن پرداختهاند.»
جهت رعایت اختصار به ذکر همین منابع اکتفا میکنیم.
منبع: کرب و بلا
/1102101305