خدایا ببخش
«خدایا ببخش»
خدایا زمین و زمان را ببخش
بر این جرم سنگین، جهان را ببخش
چو دیدند هتک نبی را به چشم
زمین را نسوزان، زمان را ببخش
نبارید اگر سنگ، از آسمان
بر این کوتهی، آسمان را ببخش
خطا ما نکردیم، اما ز شرم
نمردیم! پس جرممان را ببخش
چو گردی به دامان احمد نشست
هم این خاک و این خاکدان را ببخش
به خُلق عظیم نبی، خالقا
به خَلق این گناهگران را ببخش
به آن چارده جان معصوم پاک
تو این چند میلیارد جان را ببخش
چو تیری خطا از کمانی جهید
کمان برنیاور، گمان را ببخش
اگر بدعنان گشته اسب سخن
سخن را، نظر را، زبان را ببخش
بر این صفحه، کج رفت نقش قلم
قلم را، هنر را، بیان را ببخش
چو خشم تو از مهر گیرد سَبَق
جهان بگسلد، انس و جان را ببخش
در این ناسپاسی ز شیون چه سود؟
فغان گشته قاصر، فغان را ببخش
فلک را توان مکافات نیست
مه و زهره و کهکشان را ببخش
من، آرام و توهین به پیغمبرم؟!
من خسته ناتوان را ببخش...
/س.ب215