حجت الاسلام تاج لنگرودی: شهدا، مصداقی برای معنای واقعی کلمه مؤمن

کد خبر: 57231
در بین برخی خواص کلمه مومن یا با ایمان به کسی اطلاق می شود که یا نماز می خواند یا روزه می گیرد و یا برخی کارهای مستحبی را انجام می دهد. در کتاب صفحاتی از زندگی امام صادق علیه السلام به نویسندگی علامه محمدحسین مظفر آمده است که علامه می فرماید: در وهله اول ایمان، انسان باید اعتقاد صحیح پیداکند. با توجه به یک روایت منظور از اعتقاد صحیح را بازگو می کنیم.
وارث: یادواره شهید مهدی حیدری با سخنرانی حجت الاسلام تاج لنگرودی و مداحی مداحان حاج امیر عباسی و دیگر ذاکرین اهل بیت علیهم السلام در هیئت محبین شهادت برگزار شد.

در ادامه خبر متن سخنرانی حجت الاسلام تاج لنگرودی را می خوانید:

حجت الاسلام تاج لنگرودی:

یتیم به چه معناست؟

در بین عوام یا حتی در بین خواص بعضی کلمات معنای واقعی خودت را از دست داده اند. اما معصومین علیهم السلام، معنای بهتر و زیباتری را برای این کلمات فرموده اند. برای مثال کلمه یتیم. در اصطلاح این کلمه یعنی کسی که یا پدر یا مادر و یا هر دو را از دست داده باشد. اما حضرت علی علیه السلام می فرمایند: یتیم آن انسانی نیست که والدینش یا یکی از آنها را از دست بدهد، بلکه یتیم کسی است که علم و ادب ندارد. چه بسا کسانی هستند که والدین ندارند ولی از علم و ادب برخوردارند.

معنای ایمان و مؤمن چیست؟

در بین برخی خواص کلمه مومن یا با ایمان به کسی اطلاق می شود که یا نماز می خواند یا روزه می گیرد و یا برخی کارهای مستحبی را انجام می دهد. در کتاب صفحاتی از زندگی امام صادق علیه السلام به نویسندگی علامه محمدحسین مظفر آمده است که علامه می فرماید: در وهله اول ایمان، انسان باید اعتقاد صحیح پیداکند. با توجه به یک روایت منظور از اعتقاد صحیح را بازگو می کنیم.

در روایتی آمده است که مردی از اهل شام نزد امام صادق علیه السلام آمد. راوی می گوید در چادری که برپا کرده بودیم تا مراسم حج شروع شود، من و امام صادق علیه السلام با هم حضور داشتیم. مرد شامی داخل چادر شد و بعد از احوالپرسی با امام عرض کرد که یابن رسول الله من قدرت بحث با شما را ندارم اگر اجازه دهید آمده ام تا با شاگردانتان بحث کنم.

امام فرمودند: مستند حرف هایی که خواهی زد از چیست؟ عرض کرد: حرف های رسول خدا صلی الله علیه و آله با خودم. امام فرمودند مگر شما شریک رسول خدا هستی؟ عرض کرد: خیر. مجدد امام پرسیدند: آیا همانطور که بر رسول خدا وحی نازل می شد برای تو هم نازل می شود؟ عرض کرد: خیر. امام فرمودند: پس چطور کلام خودت را کنار کلمات رسول خدا صلوه الله علیه قرار می دهی؟ مرد شامی سکوت کرد. امام از سکوت این فرد رو به راوی فرمودند: این بنده خدا خودش، خودش را قبول ندارد. سپس به راوی فرمودند: چهار نفر از شاگردان را بیاورد تا با این مرد شامی بحث کنند.

راوی می گوید: در حین آمدن شاگردان، امام صادق علیه السلام از آمدن فردی بسیار خوشحال شدند. این فرد هشام بن حکم بود. ما گمان کردیم که از نوادگان عقیل است که حضرت ایشان را دوست دارند. وقتی که هشام وارد شد امام تمام قد در برابرش ایستاد. امام از نگاه شاگردانش این سوال را فهمید که چرا ایشان تمام قد برای این مرد شامی قیام کرده است. امام این چنین پاسخ دادند که هشام فردی است که با نیت، قول و فعلش ما را یاری می دهد. هشام نشست و حضرت رو به مرد شامی فرمود شروع کنید. فرد اهل شام در مباحثه با این چهار شاگرد امام صادق علیه السلام مغلوب می شد ولی دست از مباحثه نمی کشید.

بعد از این چهار نفر، امام صادق علیه السلام فرمود حال نوبت هشام بن حکم است. قبل از شروع مرد شامی گفت نظرت در مورد این فرد( امام صادق علیه السلام) چیست؟ برای هشام خیلی سخت بود که نظرش را در مورد حضرت بگوید. هشام رو به مرد شامی گفت: اجازه می دهی سوالت را با سوال پاسخ دهم؟ گفت: بله. پرسید: خدا به مردم بیشتر توجه دارد یا خود مردم به خودشان؟ پاسخ داد: معلوم است خدا. هشام پرسید: اگر خدا بیشتر توجه دارد باید کسی را بعنوان حجت قرار دهد. پس این دلیل و حجت کیست؟ مردشامی پاسخ داد: در زمان رسول خدا، خود حضرت بوده است؛ و بعد از رسول خدا صلی الله علیه واله، قرآن حجت است. هشام فرمود: پس اگر قرآن حجت است، نباید بین ما اختلافی باشد. مردشامی سکوت کرد.

امام صادق علیه السلام فرمودند: چرا جواب هشام را نمی دهی؟ عرض کرد: اگر بگویم اختلافی نیست، تحکم و زورگویی است. و اگر بگویم اختلافی هست که من برای این اختلاف آمده ام حرف هشام ثابت می شود. اجازه دهید من از هشام بپرسم. امام فرمود هر چه دوست داری بپرس که هشام بی جواب نمی گذارد. مرد شامی همان سوال هشام بن حکم را از خود هشام پرسید. هشام پاسخ داد: خداوند به مردم بیشتر توجه دارد و دلیل و برهانی که آورده است، در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله خودشان بوده اند و در این زمان کسانی دیگر حجت هستند. مرد شامی پرسید این کسان دیگر، چه کسانی هستند؟ هشام فرمود: همه آنها را نام ببرم یا فقط کسی را که امروز برایمان حجت است؟ عرض کرد: نه همین فرد را که الان برایمان حجت است بگویی برایم کافی است.

هشام فرمود: امام صادق علیه السلام امروز برایمان حجت می باشد. مرد شامی گفت چگونه بدانم که درست می گویی؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: همین اندازه بدان که وقتی تصمیم گرفتی بیرون بروی فرزند دومت فلان حرف را زد. وقتی بیرون آمدی همسایه ات فلان صحبت را کرد. امام تمام اتفاقات مسیر را برای مرد شامی بازگو کردند. مرد شامی عرض کرد: راست می گویی ای جعفر بن محمد. الان مسلمان شدم. اما امام صادق علیه السلام فرمودند: تو مسلمان بودی! اکنون مؤمن شدی. پس پله اول ایمان، اعتقادات صحیح است.

شهدا، مصداقی برای معنای واقعی کلمه مؤمن

اما وهله دوم ایمان، نشاندن اعتقاد بر جای نفس است. حضرت جوادی آملی حفظه الله به نقل از استادش شیخ محمد تقی آملی می فرماید:

روزی شیطان را در خواب دیدم. مدتی از شیطان آزرده خاطر شده بودم. در خواب با شیطان گلاویز شدم. هرچه کردم نتوانستم او را شکست دهم. تا اینکه انگشت شصتش را در دهانم گذاشته و گاز گرفتم. از شدت درد از خواب بیدارشدم. متوجه شدم که انگشت خود را گاز گرفته ام. یاد حدیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله افتادم که فرمودند: بزرگترین دشمنت، خودت هستی در برابرت.

بعد از مدتی بهترین دوستم را در خواب دیدم. زمانی که خواستیم از هم جدا شویم من دامن او را گرفتم. و باز هم از خواب بیدار شدم و متوجه شدم که دامن خود را گرفته ام. و فهمیدم بزرگترین دوستم، خودم هستم دربرابرم.

حال نشاندن اعتقاد بر جای نفس یعنی چه؟ یعنی همان کاری که شهدا و شهدای مدافعین حرم کردند. حاضر شدند خودشان را فداکنند تا ایمان و دینشان را حفظ کنند. لذا مصداق برای معنای واقعی مؤمن همین شهدا هستند که در راه عقایدشان خود را فدا کردند.

حجت الاسلام تاج لنگرودی: