خطرناک‌ترین گناهان باطنی

کد خبر: 113336
یک گناه باطنی دیگر که گاهی آدم را دوزخی می‌کند؛ حسد است،ولو  هیچ چیز دیگری هم کنارش نباشد.
وارث

گناهان باطنی طبق آیات و روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، گناهان بسیار خطرناکی هستند. اگر در آیات کتاب خدا دقت کنید، می‌بینید گناه باطنی ممکن است انسان را برای ابد از رحمت خداوند محروم کند. 

 

الف) بخل

این معنا را شما در سوره آل عمران، توبه و اعراف می‌توانید ببینید؛ مثلاً در سوره آل‌عمران و توبه، گناه بخل را مطرح می‌کند و می‌فرماید: کسانی که من به آنها مال دنیا دادم، «یبْخَلُونَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ»﴿آل‌عمران، 180﴾ ولی نسبت به داده من بخیل هستند، این ثروت را خدا می‌فرماید که در قیامت تبدیلش می‌کنم به یک گردن‌بند فلزی گداخته‌شده در آتش دوزخ و می‌اندازم گردنش: «سَیطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا بِهِ»﴿آل‌عمران، 180﴾ می‌گویم این ثروتی که در دنیا به تو دادم، اینجا هم برای خودت. 

 

-فرمان الهی نسبت به مال حرام

 

در مورد این آیه اولا این که گفته شده: «من به آنها مال دنیا دادم»، یعنی مالشان حلال است، چون درباره پول حرام که خدا امری ندارد، امری به پول حرام ندارد که صدقه بده، انفاق کن، خمس بده، به قوم‌وخویشت بده، به یتیم کمک بکن، یک فرمان در مال حرام دارد و آن هم این است؛ پول را به صاحبانش برگردان، همین، حکم دیگری ندارد. 

 

وجود مبارک مرحوم فیض کاشانی، انسان والایی که پنج ماه اقلاً در کاشان و در گرمای پنجاه درجه، در یک خانه گلی که تمام وسیله خنک‌کننده‌اش یک بادبزن بوده و وسیله گرمایی‌اش هم هیزم بوده، سیصد جلد کتاب اصولی نوشته که الآن دارند چاپ می‌کنند و چاپش به شکل امروز، پانصد جلد می‌شود. یکی‌اش را ایشان نقل می‌کند که:

 

شخصی به حضرت صادق(ع) گفت: من می‌خواهم توبه کنم. چه شده است که می‌خواهی توبه کنی؟ توبه او توبه از زنا و عرق و ورق و شراب و شمع و شاهد نبود. گفت: من کارمند بنی‌امیه بودم، حقوق هم خوب به من می‌دادند و از این حقوقم ملک دارم، کاروان‌سرا دارم، حمام دارم، خانه دارم، سرمایه دارم و می‌خواهم توبه کنم، چه‌کار کنم؟ این فرمان مال حرام یک فرمان است و دوتا نیست. کل آن هم حرام بود. امام ششم به او فرمود: واقعاً می‌خواهی توبه کنی از مال حرام؟ سرش را انداخت پایین؛ مثلاً دو سه دقیقه. حتماً می‌خواست فکر بکند، بعد سرش را بلند کرد و گفت: یابن‌رسول‌الله! می‌خواهم توبه کنم. اقرار از او گرفت که واقعاً می‌خواهی توبه کنی؟ گفت: می‌خواهم توبه کنم. فرمود: «اُخرُج مِمّا أنتَ فیهِ» از کلّ مالی که در اختیارت است، بیا بیرون. 

 

یک رفیق شیعه داشت همین آقا، گفت: او به فرموده امام صادق(ع) عمل کرد و کل اموالی که صاحب‌هایش را می‌شناخت، به آنها داد و آنهایی که دولتی بود و نمی‌شناخت، همه را رد مظالم داد. یک روز هم آمد پیش من و گفت: از کل اموالی که من داشتم و امام صادق (ع) گفت از داخلش برو بیرون، همین یک پیراهن و زیرشلواری برای من مانده. این هم سنگینی می‌کند به من، یک‌دست لباس برای من می‌آوری؟ این مال حرام یک فرمانده.

 

این توبه سخت است، پیغمبر اکرم(ص) فرموده: «الجَنَّةُ مَحفوفَةٌ بالمَکارِه» خدا بهشت را در معدن سختی‌ها قرار داده. سختی بکش، می‌رسی به بهشت. یک‌خرده سخت است. من از سر کار آمدم، خسته هستم، در خانه چای هم گذاشته‌اند، میوه هم گذاشته‌اند. مؤذن می‌گوید: «اللّه اکبر». می‌گویم بلند شوم به مسجد بروم، نماز بخوانم. لذتی ندارد، شادی ندارد! یا صبح زود بلند شوم و نماز بخوانم، سخت است. در گرمای ماه رمضان روزه بگیرم، سخت است. بیست‌میلیون از سال خودم اضافه آوردم، حالا می‌گویند چند میلیونش را بده بابت خمس، سخت است. سخت باشد! بندگی سخت است؛ اما این بندگی وصل به رحمت، مغفرت، رضوان و لقای الهی است. سخت باشد! کار کردن سخت نیست؟ کشاورزی سخت نیست؟ جوشکاری سخت نیست؟ چطور آنها را مردم انجام می‌دهند؟ عبادت را نباید انجام داد.

 

-مصرف به اندازه شأن 

نکته دیگر درباره این آیه این که اگر دستور به بخشش در آن امده است مراد از آن این نیست که همه اموالت را ببخش، دستور پرداخت کل موجودی را نداریم و کسی حق ندارد به خودش و به زن و بچه‌اش سخت بگیرد. دستور داریم که زندگی معقول داشته باشیم، نه زندگی مصرفانه و تبذیری. یک زندگی طبیعی در روایات هم بیان شده. زندگی طبیعی چیست؟ از رسول خدا(ص) می‌پرسد: چه مقدار اجازه دارم از درآمدم استفاده کنم؟ سؤال خیلی خوبی است.

 

 پیغمبر(ص) می‌فرماید: «چهار برنامه را از درآمدت تأمین کن: یکی مسکن، حق داری خانه ملکی داشته باشی. اما جای دیگر هم در روایات می‌گوید: «مُقبِلاً علی شأنه» شأنت را رعایت کن. خودت می‌توانی درک کنی که چه خانه‌ای مناسب توست و بستگی به افراد دارد که چه شأنی دارند. فرض کنید یک دانشمند یا یک عالم که در اختیار مردم است، آدم نرمی است، آدم بااخلاقی است، آدم دلسوزی است، آدمی است که باور کرده خدمت به مردم عبادت است و رفت‌وآمد زیادی با او اتفاق می‌افتد؛ او خانه‌ای می‌خواهد که اندرونی داشته باشد برای زن و بچه‌اش، یک بیرونی هم باشد که در آن برای مردم و عباد خدا باز باشد. حالا مثلاً در چهارصد متر، سیصد متر، بتواند چنین خانه‌ای را بنا کند. این شأن است. این کار مثبتی است. من دنیا را دوست ندارم، من دنیا را دلم نمی‌خواهد، این را دین نمی‌پسندد. 

 

شما این آیه را در سوره قصص می‌بینید که کلیم‌الله به قارون می‌گوید(خیلی جمله زیبایی است! یعنی در این جمله قرآنی، فطرت مردم، حال مردم، نیاز مردم، احتیاج مردم، مورد توجه واقع شده. چند مطلب است در آن آیه که کلیم‌الله به او می‌گوید و یکی این است. مؤمنین هم به او می‌گفتند): «وَ لاٰ تَنْسَ نَصِیبَک مِنَ اَلدُّنْیٰا»﴿القصص، 77﴾ آن مقداری که باید داشته باشی تا زندگی‌ات را اداره کند، زن و بچه‌ات را اداره کند، این را پشت سر نینداز. نمی‌خواهد خیلی زاهد باشی، دستور خدا را رعایت کن. مال را داده تا بهره ببری، بهره ببر.

 

 دوم، به سؤال‌کننده فرمود: یک بخش مالت را هم هزینه مَرکب کن. حالا هر زمانی به مقتضای زمان، مرکب‌ها فرق می‌کند. آن روزگاری که پیغمبر(ص) به او فرمود، اسب و قاطر و دیگر حیوانات بودند.

 سوم هم فرمود: خوراکت. 

چهارم هم فرمود: پوشاکت. 

اما این که این اضافه چقدر است و من چقدر از مالم را می‌توانم خودم بردارم؟ به اندازه  هزینه های خانه، مَرکب، لباس و خوراک، آن هم به‌اندازه شأن هر کس.

 

 حالا شأنم را من خودم می‌دانم. شأن من همین عبایی است که روی دوشم انداختم. عباهای دیگر هم در بازار هست؛ پنج میلیون، هفت میلیون. من خودم می‌فهمم که شأن من نیست آن عبا. یا می‌فهمم شأن من یک ماشین طبیعی ایرانی است. شأن منِ آخوند نیست که ماشین یک میلیاردی یا دو میلیاردی بگیرم. یا شأن من یک خانه دوهزار متری در فرمانیه نیست و اگر غیر از این عمل کنم، خلاف شأنم عمل کردم که خدا هم خوشش نمی‌آید. 

 

بعد از این که این چهارتا را که در زندگی سرپا کردی، همیشه مواردی هست که انسان مالش را در آنجاها بپردازد؛ البته اضافه مالش، اگر دیدی اضافه داری، به این اضافه طبق سوره انفال، خمس تعلق می‌گیرد و قوم‌وخویش فقیرت حق دارند. «ذی القربی» زیاد هم در قرآن آمده و کاری به ذی‌القربای پیغمبر ندارد؛ یعنی قوم‌وخویش‌هایت: «آتَی اَلْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ ذَوِی اَلْقُرْبیٰ»﴿البقرة، 177﴾. یتیم هم حق دارد، ازکارافتاده هم حق دارد، مسکین و فقیر هم حق دارد، باید به همه آنها انفاق کرد و سهم آنها را داد. 

 

-انفاق در اسلام

این واجب اخلاقی و گاهی هم واجب شرعی است: «أَنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاکمْ»﴿البقرة، 254﴾ نفق. ملاحظه کردید که بالای تونل‌های مکه نوشته «نفق»، یعنی توخالی. «انفقوا» از باب افعال است؛ یعنی کسری مردم و توخالی بودن پول مردم و خلأ مردم را پر کنید. این واجب است. لغات عجیبی را استعمال کرده قرآن، به‌کار گرفته قرآن. «انفقوا» یعنی خلأ مردم را پر کنید. الآن سیستان و بلوچستان، کلی برای مردم خلأ آمده و پر کردنش واجب است.

 

 عجیب عبادتی است این انفاق از اضافه مال. آن‌کسی که انفاق می‌کند، دلیل بر این است که عاطفه و محبت دارد. در انفاق هم، ما را پروردگار عالم مقید به دین اشخاص نکرده. خلأ برای مؤمن است، خلأ را پر کن؛ خلأ برای شیعه است، خلأ را پر کن؛ برای سنی است، خلأ را پر کن؛ برای یهودی است، خلأ را پر کن؛ برای مسیحی است، خلأ را پر کن. اینها در قرآن است. غیر از روایات ما، در سوره بقره می‌بینیم که پروردگار عالم زکات به نُه جنس تعلق می‌گیرد) را هشت قسمت کرده و در یک قسمتش را می‌گوید: «اَلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»﴿التوبة، 60﴾ بده به یهودی فقیر، بده به مسیحی فقیر، بده به زرتشتی فقیر. خدا خدای محبت است، دینش دین محبت است. پیغمبرش رحمت‌للعالمین و پیغمبر محبت است، ائمه طاهرین امامان محبت هستند. در پول خرج کردن، هیچ وقت قرآن، ائمه و پیغمبر، دین مردم را لحاظ نمی‌کردند. زیاد شنیدیم از بچگی که ائمه ما در شب تاریک، خرما، نان، کفش، پارچه، پول، برمی‌داشتند در این شهر مدینه که هم یهودی زندگی می‌کرد، هم مسیحی. فقیرهایشان را شناسایی کرده بودند، وقتی آنها خواب بودند، ائمه می‌آمدند و به‌اندازه لازم در خانه‌شان پول، لباس، آرد و خرما می‌گذاشتند. 

 

خود پروردگار الآن هشت میلیارد انسان دارد که این هشت میلیارد، دو میلیاردش بودایی است، نزدیک دو سه میلیاردش مسیحی تثلیثی و مشرک هستند، شانزده هفده میلیون یهودی معاند است و بالای یک میلیارد سنی است. خدا صبحانه و ناهار و شام، همه را می‌دهد. به خاطر دین، نه وسعت می‌دهد و نه قبض می‌کند و تنگی می‌گیرد. 

 

ب) حسد

یک گناه باطنی دیگر که گاهی آدم را دوزخی می‌کند؛ حسد است،ولو  هیچ چیز دیگری هم کنارش نباشد. اینکه من به آبروی دیگران، مقام دیگران، منصب دیگران، روزی دیگران یا سلامت دیگران حسد ببرم و خیلی ناراحت باشم که چرا دارد! منتظر باشم به یک شکلی از دستش بیرون برود و من شاد بشوم؛ این گناه خیلی بزرگی است.

 

علامه مجلسی درباره حسد، تحلیلی روان‌کاوی دارد، نتیجه حرف این بزرگوار به اینجا می‌رسد که حسود با پروردگار عالم دعوا و چون‌وچرا دارد، چرا نعمت به اینها دادی؟ و ایشان می‌فرماید: این برخورد با پروردگار کفر است، واقعاً کفر است. 

 

هشام‌بن‌حکم یک روز از امام صادق(ع) پرسید: یابن‌رسول‌الله! این مردم مدینه امیرالمؤمنین را نمی‌شناختند؟ فرمود: می‌شناختند. عرض کرد: آقا! می‌دانستند علی اعلم است؟ فرمود: می‌دانستند. می‌دانستند علی ازهد است؟ فرمود: می‌دانستند. می‌دانستند علی اقضاست؟ فرمود: می‌دانستند. می‌دانستند علی اطوع لِرَبّه است؟ فرمود: می‌دانستند. عرض کرد: چرا بعد از مرگ پیغمبر(ص) این‌طور ظالمانه با او مقابله کردند و حقش را روز روشن غارت کردند؟ امام صادق(ع) فقط یک کلمه جواب هشام را داد و هشام هم قانع شد. فرمود: حسد! دیگر هم چیزی نگفت. حسد دین آدم را از بین می‌برد: «یَأکُلُ الحَسَناتِ کَما تَأکُلُ النّارَ الحَطَبَ». این گفتار پیغمبر(ص) است. آتش است حسد. 

 

ج) کبر

تنها همین گناه باطنی در آدم باشد برای دوزخی شدن کافی است، البته کبر به‌معنی اینکه جواب سلامم را درست ندادی و تکبر کردی نیست، برای جهنمی شدن این کبر را نمی‌گوید قرآن؛ یا محل به من نگذاشتی یا خودت را از من بهتر حساب کردی، این را نمی‌گوید. این کبری که عامل دوزخی شدن است، کبر ابلیسی است؛ یعنی نپذیرفتن دین، نپذیرفتن عبادات، نپذیرفتن اوامر پروردگار.
منبع: انصاریان عرفان


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.