المومن کالجبل الراسخ

کد خبر: 25923
وارث: پیرمرد نجار اصفهانی برای ساخت تابوت جهت شهدا به معراج شهدای اهواز آمده بود.

هر روز شهید می آوردند...

پیرمر، دست تنها بود اما سخت کار میکرد و کمتر وقتی برای استراحت داشت.

روزی از روزها همین که داشت لابلای پیکرمطهر شهدا عبور می کرد، شهید نظرش راجلب کرد؛ کمی بالای سر شهید نشست روبه شهید کرد و با همان لهجه ی شیرین اصفهانی گفت:

باریکلاااا، باریکلاااا، و بلند شد و به کارش ادامه داد.

یک نفر که شاهد این قضیه بود، سراغ پیرمرد رفت و جویاشد.

پیرمرد نجار تمایلی به صحبت کردن نداشت. همان یک نفر، سماجت کرد، تا ببیند قضیه ی باریکلا گفتن های پیرمرد چه بوده است.

پیرمرد با همان آرامش گفت: پسرم بود.


منبع: روضه نیوز