حجت الاسلام کرمی: اگر امام زاده ها نبودند، معلوم نبود چه بر سر ما می آمد! +گزارش تصویری

کد خبر: 26427
جلسه هفتگی هیئت اباعبدالله الحسین علیه السلام با سخنرانی حجت السلام شیخ مصطفی کرمی و مداحی ذاکر اهل بیت علیه السلام برگزار شد.

وارث: جلسه هفتگی هیئت اباعبدالله الحسین علیه السلام با سخنرانی حجت السلام شیخ مصطفی کرمی و مداحی ذاکر اهل بیت علیه السلام برگزار شد.

در ادامه متن سخنان حجت الاسلام کرمی را می خوانید: 

عنوان کلی داریم، عنوان تکریم و تجلیل از صدیقۀ کبری سلام‌الله علیها که در طول تاریخ خصوصاً در دوران بنی عباس، که اساس تشکیل دوره عباسی عبارت بود از خون خواهی و حمایت از آل علی علیه‌السلام.

اول کسی که پایتخت را از بغداد به مدینه منتقل کرد منصور دوانیقی بود که یک قصر به نام قصر حمرا(سرخ) ساخت که نقل می کنند هیچ ستونی بنا نشد مگر اینکه یکی از سادات بن الحسن را زنده لای ستون گذاشتند و دیوار را تا بالا ساختند. چنین جنایتی کرد که زیرزمین قصر در سردآب از سر سادات موزه درست کرده بود.

مرحوم آیت الله طباطبایی خیلی از زیارتگاه هایی که می رفت و زیارت می کرد خودشان از آن مَزور مقام بالاتری داشت. علامه خودشان هم سید و امام زاده بودند. شاید خیلی از این هایی که به زیارتشان می رفت به واقع مقامی بالاتر داشتند. ایشان می گفت: امام زاده ها مرا آدم کردند. مقام معظم رهبری مقیدند که نماز صبح را در یکی از زیارتگاه ها بخوانند.

اگر امام زاده ها نبودند و فرزندان حضرت زهرا سلام‌الله علیها صیانت نمی کردند معلوم نبود چه بر سر ما می آمد.

سوالی در مورد حضرت عبدالعظیم حسنی دارم. چطور می شود بین تمام امام زادگانی که با نسب به سید انبیا صلي‌الله عليه وآله می رسند یک مرتبه امام زاده ای گل درشت و نقش برجسته و نگین یک شهر بشود؟!

عبدالعظیم حسنی در کنارشان امام زاده های واجب التکریم دیگری هم دارند. اما چطور می شود از بین همه این امام زاده ها ایشان چنین منزلتی داشته باشند!

در منطقۀ طبرستان یعنی مازندران، تنها جایی بود که آنها از دست بنی عباس مأمن داشتند. در بین راه اتفاقاتی می افتاد و مشهد آنها زیارتگاه می شد. کسی همانند امام زاده داوود، کسی که فرزند مدینه است و جوانی که تمام کمالات را دارد در بین کوه چه می خواسته؟ این نشان می دهد که آنها عبور می کردند که به طرف مازندران بروند حوادثی پیش آمده و بین راه دست الهی و مشیعت الهی کاری کرد که بعد ها حفاظ باشند و واکسینه کنند و به شهر عصمت دهند، که اگر این ها نباشند با این وضع گناهی که در شهرمان است مشخص نیست چه بلایی برایمان نازل می شد.!

امام زاده سیدالکریم نقطۀ برجسته زندگیشان چه بوده؟ چه چیزی آنها را امثال خودش ممتاز و از نظر معنوی جایگاهی ویژه بخشیده که بفرمایند: "من زار قبر عبدالعظيم الحسني بِرِيْ، كمن زار الحسين بكربلا" این شوخی نیست که بگویند زیارت کردن ایشان همانند این است که به کربلا بروید و امام حسین علیه‌السلام را زیارت کنید. چطور ممکن است؟ من یک دلیل می توانم برایش معرفی کنم. آن دلیل معرفت این آقا به موقف امامت است.

ایشان به محضر حضرت هادی علیه‌السلام آمدند و گفتند: من می خواهم اعتقاداتم را به شما عرض کنم تا اصلاح شوند در مورد توحید اعتقاد دارم که خداوند نه کم است نه جوهر است و نه کیف است، خلاصه اصول دینش را به امام هادی علیه‌السلام فرمود و رسید به امام هادی علیه‌السلام که فرمود: آن حجت حقی که من باید دینم را از او بگیرم شما هستید. حضرت فرمود: "أنتَ وليُّنا حقّا " به حقیقت که تو از دوستان ما هستی.

ای برادر تو همان اندیشه‌ای              ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای

انسان غیر از اعتقادات چیزی ندارد. چیزی که می ماند روح معتقدی است، که آن اعتقاد است برای رفتن به بهشت و یا تحمل آتش جهنم. روح ما اعتبارش به اعتقادش است.

عمار 90 ساله بود، معرفت داشت که امام علی علیه‌السلام می فرمود: اَینَ عَمار؟ وجه تمایزش نسبت به دیگران در چیست؟ چیزی جز معرفت نیست.

عمروبن حمق خزاعی نزد امام علی علیه‌السلام رفت و تا می خواست با ایشان صحبت کند بغضش امان نداد و مقداری که ساکت شد گفت: اگر به من بگویید آب تمام اقیانوس را با سطل بکش، می کشم؛ اگر به من بگویید تمام کوه های عالم را جا به جا کن می کنم. (او یک پیرمرد بود اما چقدر عشق پشت این حرف هاست؟) اما در کنار نعمت ولایت شما هیچ کاری نکردم، حضرت فرمود: ای کاش من 20 یار همانند تو داشتم.

امام کسی را می خواهد که بفهمد امامت یعنی چی، ولایت یعنی چی. هر کسی در عالم به هر جایی که رسیده از این کانال رسیده است.

مرحوم امام جمله ای در مورد با شهید بهشتی فرمودند: بهشتی یک ملت بود. یعنی از نظر توان نظامی؟ خیر. یعنی یک ملت بار معرفتی داشت. اگر کسی کنارت باشد که بفهمد به خدا از زندگی لذت میبری. اگر کسی باشد که از نظر روحی تقوا داشته باشد صفا می کنی. لذت زندگی آنجاست که بفهمند.

چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم                   روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم