تمسخر و استهزاء از دیدگاه اسلام
وارث:در برخی موارد متاسفانه تمسخر و استهزاء جای استدلال و منطق را می گیرد، عالم، استاد اخلاق و یا هر فرد دیگری که می خواهد انسانی را کمک و یا هدایت نماید اگر به تمسخر روی بیاورد، ضمن پایین آوردن شان و جایگاه خود، دل آن فرد و دیگران را از خود دور کرده است و دیگر سخنانش تاثیری در مخاطبان ندارد.
استهزا، در ظاهر یك گناه؛ ولى در باطن چند گناه است؛ در مسخره كردن، گناهانِ تحقیر، خوار كردن، كشف عیوب، اختلاف افكنى، غیبت، كینه، فتنه، تحریك، انتقام و طعنه به دیگران نهفته است. علاوه بر این از رواج و عادی شدن تمسخر و توهین تا رواج فحاشی راه چندانی نمی باشد.
قرآن مجید می فرماید:
یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَكُونُواْ خَیْراً مِّنْهُمْ وَلَا نِسَآءٌ مِّن نِّسَآءٍ عَسَى أَن یَكُنَّ خَیْراً مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (سوره حجرات آیه 11)
اى كسانىكه ایمان آورده اید! مبادا گروهى (از شما) گروهى دیگر را مسخره كند، چه بسا كه مسخره شدگان بهتر از مسخره كنندگان باشند و زنان نیز، زنان دیگر را مسخره نكنند، شاید كه آنان بهتر از اینان باشند و در میان خودتان عیبجویى نكنید و یكدیگر را با لقبهاى بد نخوانید. (زیرا) فسق بعد از ایمان، بد رسمى است، (و سزاوار شما نیست.) و هر كس (از این اعمال) توبه نكند، پس آنان همان ستمگرانند.
پر واضح و بدیهی است که هیچ فرد و گروهی با مورد تمسخر قرار گرفتن، تغییر نکرده است بلکه اولین اصل اخلاقی برای هر فردی که قصد اصلاح دیگران را دارد، گفتگوی منطقی، وزین و متین، و مشورت دادن با ادب و احترام و رعایت کلیه اصول و ارزشهای اخلاقی می باشد. در تمسخر تنها دافعه خوابیده است و هیچ خبری از اصلاح و جاذبه نمی باشد، چنین شیوه های مذمومی از هر فرد و گروهی صادر شود، علاوه بر عذاب دنیوی و اخروی، موجب تنفر و سرخوردگی اطرافیان خواهد شد. از همین رو در ادامه مقاله ای نسبتا کوتاه را تقدیم می کنیم، به امید روزی که با ظهور ولی عصر(عج)، هیچ رسانه ای اشتباه نکند و هیچ فردی راههای غیراخلاقی را در پیش نگیرد.
ریشه هاى تمسخر:
1. گاهى مسخره كردن برخاسته از ثروت است كه قرآن مىفرماید: «وَیلٌ لِكلّ هُمَزة لُمَزة، الّذى جَمع مالا و عَدّده»(1) واى بر كسىكه به خاطر ثروتى كه اندوخته است، در پیش رو یا پشتسر، از دیگران عیبجویى مىكند.
2. گاهى ریشه ى استهزا، علم و مدرك تحصیلى است كه قرآن درباره این گروه مىفرماید: «فَرِحوا بما عِندهم مِن العِلم و حاقَ بهم ما كانوا به یَستهزؤن»(2) آنان به علمى كه دارند شادند و كیفر آنچه را مسخره مىكردند، آنها را فرا گرفت.
3. گاهى ریشه ى مسخره، توانایى جسمى است. كفّار مىگفتند: «مَن اَشدُّ مِنّا قُوّة»(3) كیست كه قدرت و توانایى او از ما بیشتر باشد؟
4. گاهى انگیزه ى مسخره كردن دیگران، عناوین و القاب دهان پر كن اجتماعى است. كفّار فقرایى را كه همراه انبیا بودند تحقیر مىكردند و مىگفتند: «ما نَراك اتّبعك الاّ الّذین هم أراذِلُنا»(4) ما پیروان تو را جز افراد اراذل نمىبینیم.
5. گاهى به بهانه تفریح و سرگرمى، دیگران به تمسخر گرفته مىشوند.
6. گاهى طمع به مال و مقام، سبب انتقاد همراه با تمسخر از دیگران مىشود. گروهى، از پیامبراكرمصلى الله علیه وآله دربارهى زكات عیبجویى مىكردند، قرآن مىفرماید: «و منهم مَن یَلمزُك فى الصّدقات فان اُعطوا منها رَضوا و اِن لم یُعطوا منها اذا هم یَسخَطون»(5) ریشهى این انتقاد طمع است، اگر از همان زكات به خود آنان بدهى راضى مىشوند؛ ولى اگر ندهى همچنان عصبانى شده و عیبجویى مىنمایند.
7. گاهى ریشه ى مسخره، جهل و نادانى است. هنگامىكه حضرت موسى دستور كشتن گاو را داد، بنىاسرائیل گفتند: آیا ما را مسخره مىكنى؟ موسىعلیه السلام گفت: «أعوذُ باللّه اَن اَكونَ من الجاهلین»(6) به خدا پناه مىبرم كه از جاهلان باشم. یعنى مسخره برخاسته از جهل است و من جاهل نیستم.
یكى از كارهاى مبارك رسول خداصلى الله علیه وآله تغییر نام افراد و مناطقى بود كه داراى نام زشت بودند.(7) زیرا نام بد، وسیلهاى براى تمسخر و تحقیر است.
عقیل، برادر حضرت علىعلیه السلام بر معاویه وارد شد، معاویه براى تحقیر او گفت: درود بر كسىكه عمویش ابولهب، لعنت شده ى خداوند است و خواند: «تبّت یدا ابى لهب» عقیل فورى پاسخ داد: درود بر كسىكه عمّه ى او چنین است و خواند: «و امراته حمّالة الحطب» (زن ابولهب، دختر عمّهى معاویه بود.)(8)
حكم استهزاء:
استهزاء ديگران "ظلم" است. قرآن در آيه 11 سوره حجرات مؤمنان را از تمسخر ديگران منع كرده و در پايان ميفرمايد: «اگر از عمل خويش توبه نكنند ظالماند»:
«يا ايّها الّذينَ امَنوا لايَسْخَرْ قومُ مِن قومٍ...و مَن لَمْ يَتُبْ فاُولئِكَ هُمُ الظّالمُونَ»(9)
با توجه با آيات متعددي كه در آن، انسانها از استهزاي مؤمنان، آيات الهي و دين نهي شدهاندبه مرتكبان اين عمل وعده عذاب الهي داده شده بر ميآيد كه استهزاء عملي حرام است كه خداوند آنرا قبيح و ناپسند و استهزاء گران را مجرم شمرده است.
آثار و پيامدهاي استهزاء:
استهزاي مؤمنان، دين و آيات الهي در دنيا و آخرت پيامدهاي متعددي دارد:
1- هلاكت دنيوي: استهزاي پيامبران الهي از سوي امتهاي پيشين
باعث شد كه خداوند آنانرا دچار هلاكت دنيوي كند.
«وما يأتيهِمْ مِنْ نَبّيّ الّا كانُوا بهِ يَستَهزِءُونَ، فَاَهْلَكنا اَشدَّ مِنهمْ بَطشاٌ ومَضي مَثلُ الاَوّلينَ» (زخرف/ 7، 8)
2- حبط اعمال: باطل شدن اعمال از ديگر آثار استهزاء آيات خدا و پيامبران است.
«اولئك الذينَ كَفَرُوا بِاياتِ رَبِهِم و لِقائه حَبِطَت أعمالُــهم... ذَلكَ جَزاوهُـــم جَهَنّم بِما كَـــفَرُوا وَاتَّخَذُوا اياتي و رُسُلي هُزُواٌ»(كهف 105 ، 106)
در اين دو آيه خداوند حبط و نابودي اعمال و در نتيجه جهنم را نتيجه استهزاء آيات خداوند و فرستادگانش توسط كفار ميداند.[10]
3- مورد استهزاء واقع شدن: كافراني كه مؤمنان را در دنيا استهزاء كردهاند، در آخرت مورد تمسخر آنان قرار خواهند گرفت.
«اِنّ الّذينَ اَجْرَمَوا كانُوا مِنَ الّذينَ امَنُوا يَضْحكُونَ...فَاليَومَ الّذينَ ءامَنُوا مِنَ الْكُفارِ يَضحَكونَ »(مطففين/ 29، 30، 34، 35)
در قرآن آثار ديگري براي استهزاء ذكر شده است همچون فراموشي خداوند، ارتداد، حسرت در روز قيامت، خواري و عذاب اخروي.
برخورد با استهزاء گران:
قرآن كريم در آياتي بطور مستقيم يا غيرمستقيم، راههاي گوناگوني را براي برخورد با استهزاء گران ارائه داده است كه به دو مورد اشاره ميكنيم:
1- ترك همنشيني با آنها:
« وَاِذا رَأيْتَ الّذينَ يَخُوضُونَ في اياتِنا فَاَعرِضْ عَنْهُمْ حتّي يَخُوضُوا في غَيْره» (انعام/ 68)
در اين آيه قرآن صراحتاٌ امر به ترك همنشيني با كساني را دارد كه آيات خداوند را به تمسخر ميگيرند.
2- ترك دوستي:
«يا ايّها الّذينَ امَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَخَذُوا دينَكُم هزواً ولَعباً...اولياءَ»(مائده/ 57)
در اين آيه نيز قرآن صراحتاٌ به مؤمنين دستور داده كه از دوستي با كساني كه آيات خدا و دينش را به استهزاء و بازي ميگيرند بپرهيزند.
از ديگر آيات قرآن راههاي ديگري هم بدست ميآيد (در مقابل استهزاء كافران) همچون صبر و ياد خداوند، موعظه و نصيحت، مقابله به مثل...
1) همزه، 1 - 2.
2) غافر، 83.
3) فصّلت، 15.
4) هود، 27.
5) توبه، 58.
6) بقره، 67.
7) اسد الغابة، ج3، ص76 و ج4، ص362.
8) بحار، ج42، ص112 ؛ الغارات، ج2، ص380.
9) التحقيق، ج 11، ص 256،مادۀ هـ ز ء.
10) مجمع البيان، ج 6، ص 767- نمونه ج 12، ص 562
/د115