شعر/تا تو بودی فاطمه صبر و قراری داشتیم

کد خبر: 89377
سعید مرادی
وارث

 

تا تو بودی فاطمه صبر و قراری داشتیم
ای گل نیلی من باغ و بهاری داشتیم

تا تو بودی فاطمه در شهر ختم المرسلین
با تو در شهر پیمبر اعتباری داشتیم

تا تو بودی خنده بر لبهای حیدر می نشست
تا تو بودی فاطمه خوش روزگاری داشتیم

تا توبودی فاطمه پشت و پناه مرتضی
از تمام اهل یثرب انتظاری داشتیم

تا توبودی گرمی بازار قلبم فاطمه
ما بجز عشق تو با دنیا چه کاری داشتیم

تا توبودی ماه من ای شمس نیلیِ علی
در دل شبهای خود ماهم نگاری داشتیم

تا توبودی ذکر لبهای علی بعد از نماز
غیر ذکرت ما کجا ذکر و شعاری داشتیم

تا توبودی ای جبیب خالق هفت آسمان
بین مردم فاطمه عز و وقاری داشتیم

تا توبودی یار من ای یاور قامت کمان
ما کجا هر لحظه چشم اشکباری داشتیم

تا تو رفتی فاطمه دنیا برایم تیره شد
در فراقت روز و شبها سوگواری داشتیم

تا تورفتی من غریب و بی کس و تنها شدم
در عزایت روزها هم شام تاری داشتیم

تا تورفتی از کنارم ای تمام هستیم
روز و شب با یاد رویت بی قراری داشتیم

تا تورفتی رفتم از دست ای تمام باورم
روضه خواندیم و به یادت حال زاری داشتیم

تا تورفتی زیر خاک ای خفته در زیر لحد
ما دوچشم خیس همچون جویباری داشتیم


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.